همون طور که احتمالا تا الان شنیدید اولین جلسه دادگاه حسین برگزار شد. از ديروز که شنیدیم دادگاه حسین برگزار می شه همش نگرانيم. مامان بابا اصلا نتونستن بخوابن و صبح رفتن دادگاه ولي بهشون اجازه ندادن كه توی دادگاه حضور داشته باشن. به هر حال توکل ما بر خداست که جز او پناهی نیست. اما تو اين موقعيت بعضی از رسانه ها با خبر برگزاری این دادگاه يه سری از نوشته های سابق حسین رو بازنشر کردند که حسین به صراحت در مورد آن ها توبه و عذرخواهي كرده . نمي دونم از منتشر كردن جهت دار يه سری نوشتههای پوسیده از بين اون همه نوشته چه منظوری دارن. خيلي نگرانم. خدا مي دونه براي چي دارن اين كارو مي كنن. مقام معظم رهبری همین امروز تاکید کرده اند «بارها گفته ام درگفته های خود ظلم نكنيم و منصف و عادل باشيم».
قسمتهایی از یکی از نوشته های حسین که شاید پاسخی به اتهامات رسانه های مذکور باشه را باز نشر می کنیم:
من قبول میکنم که یه دورانی آدم ضد مذهب بودم. ولی هرگز به حضرت فاطمهی زهرا یا امامان و معصومان دیگر توهینی نکردم. چون همان موقعاش هم میدانستم که این تیپ کارها باعث رنجاندن کلی از خوانندگانم میشود. حالا خانوادهی خودم که همه مذهبی و اهل خدا و پیغمبر و نماز و دعا هستند به کنار. من هیچوقت منادی هیچ جریان ضد مذهبی نبودم و اتفاقا از همون موقع هم با یکسری از این جوجه مارکسیستهای تیپ کمونیست کارگری دعواهای اساسی داشتم. اینها به تاسی از آن رهبر عقبافتاده و شارلاتانشان به اسم خسن آقا (که هر سال عید ایران میرود و چون اسم مستعار دارد کسی نمیفهمد و بعد همه را عامل جمهوری اسلامی میداند) همهشان به من متلک میانداختند. تنها یک بار یک طنز کوتاه نوشتم و هدفم آدمهایی بود که حرفهای خرافانه میزدند. تازه آن را هم الان با طرز فکر جدیدم نخواهم نوشت.
اتفاقا بقول میشل فوکو اسلام خمینیست را داری پتانسلی بزرگ برای مقاومت دربرابر زور و ستم میدانم. همانطور که قبلا هم گفته بودم مذهب یک سینی است که میتواند هر چیزی را حمل کند. توی این سینی میتواند از سرمایهداری و خصوصی سازی و بیسوادی و رشوه خواری و دزدی و خودخواهی و زنفروشی و تجاوز و اعتیاد و عرفان تخدیرگر و دروغ و آدمکشی و مصرف گرایی و شکنجه و استبداد و سرکوب و ضعیفکشی و نژادپرستی و دخترکشی و مادیگرایی و له کردن فقرا و ستمدیدگان بگذارید تا معنویت و عدالت و حمایت از مستنمندان و اعتماد به نفس و استقلال و احترام به سواد و دانش و آزادی و قناعت و مقاومت در برابر زور و احترام به زن و احترام به هم نوع و تحمل و مدارا با مخالف. بر اساس اینکه توی این سینی چه ترکیبی از این عناصر و ارزشها بگذاریم هزار جور اسلام و مسحیت و یهودیت و بودیزم و هر جور مذهب و سیستم فلسفهی زندگی دیگری که بخواهید داریم. اسلام مدل آمریکایی داریم، مدل سعودی، مدل دوبی، مدل صدام، مدل محمود عباس، مدل ترکیه، مدل اندونزی، مدل بن لادن، و مدل خمینی. اینها همه فرمهایی از اسلام هستند که همهشان هم سعی میکنند با تفسیر دلبخواهی از میلیونها کلمهی قران و سنت خودشان را توجیه کنند.
در بین این سینیها آن اسلامی را که در آن به آدمهای ضعیف استقلال و عزت و عدالت و آزادی و احترام و قدرت و اراده و مقاومت و سواد و معنویت میدهد به شدت دوست دارم و تایید میکنم. به اسلامی که انقلاب ایران را تولید کرده و موجب پیدایش حزبالله و حماس شده و به صدها میلیون ضعیفنگاهداشته و ستمدیده در تمام دنیا برای اولین بار امید به آینده داده و قدرت و اراده بخشید و همزمان کثیفترین و خونریزترین و فاسدترین قدرتهای کل تاریخ بشریت را به دشمنی بلند کرده، نه تنها باید احترام گذاشت، بلکه باید به ترویج آن هم کمک کرد. اگر دیندار بودن به ایستادن پای این اصول و ارزشهاست، چه بسا آدمی مثل من از خیلی ها هم دیندارتر حساب بشود که با وجود اینهمه فشار و توهین و سانسور و بایکوت و بدنامی حاضر نشدهام شرف و وجدانم را مثل خیلی از دوستان سابقم که میشناسی و میشناسم برای چند هزار یورو و پوند بفروشم.
اگر معنی توبه اعتراف صادقانهی آدم به اشتباهات قبلیاش باشد ودرس گرفتن از آنها، من همیشه در حال توبه بودهام. چون همیشه سعی کردهام با خودم روراست باشم و هیچ وقت از اینکه اعتراف کنم اشتباه کردهام ترسی نداشتهام. من هیچ اصراری به شکستن قوانین ایران هم ندارم و اینکه بتوانم در مملکتم زندگی و به آن رفت و آمد کنم خیلی مهمتر است از اینکه چیزی بخورم یا گوش بدهم یا هر چیز دیگر.
من میخواهم پارادایم به همان سالهای اول انقلاب و قبل از جنگ برگردد و گفتمان مقاومت، عدالت، آزادی اندیشه و انتقاد و مبارزه با استعمار و مصرفگرایی و سرمایهسالاری زنده شود. بزگترین دلیل من برای حمایت از احمدینژاد همین است که دیدم پس از یک سال که دروغهایی که راجع به او میگفتند رنگ باخت و آرام آرام خودش نشان داد که چقدر با آن تصویری دشمنهای داخل و خارج در اتحاد استراتژیک با اپوزیسیون مارکسیست یا سلطنتطلب از او ساخته بودند فرق دارد. و دیدم که این آدم گفتمان خمینی بزرگ و شریعتی و انقلاب را زنده کرده است و برای همین هم این همه دشمن تراشیده است. چون کارها و حرفهایش تاثیر دارد و پاردایم فرهنگی نئولیبرال و آمریکاپرست و خودباختهی رفسنجانی و خاتمی را نابود کرده است و پارادیم تازه و بینظیری را در دنیا مطرح کرده است که باز هم بقول فوکو «روحی است در جهان بی روح امروز». گفتمانی با گذار از عقلانیت اروپایی روشنگری، پسااستعماری و فراساختاری. من هیچ سودی از حمایت از این مرد تنها و شجاع که شبیهترین سیاستمدار ایران به خمینی بزرگ است نمیبرم. همهاش تا حالا فحش و حمله و توهین و حذف و محو و بایکوت و محدودیت بوده است و هر چه هم یک زمانی داشتم بخاطر این مواضع از دست داده ام. از خانوادهای ثروتمند و سالم و بخشنده میآیم و هرگز قلمم را در مدح و ستایش قلابی از کسی نفروختهام. تحقیق کنید دربارهی دوران نوجوانی من در مدرسهی نیکان و خواهید دید که من همیشه همینطور شورشی و مستقل بودهام و این شخصیت من است.
بزرگترین هدف فعلی در زندگی این است که هر کاری از دستم برمیآید برای تقویت گفتمان انقلاب اسلامی و حرکت سریعتر و موثرتر و موفقتر بکنم و هر جور میتوانم و با آشناییای که از دنیای اروپا و آمریکا شمالی پیدا کردهام از آن در برابر این استعمار نقابدار دفاع کنم. بخصوص از نظر فرهنگی و تئوریک که به نظرم پاشنهی آشیل جمهوری اسلامی در دهههای آینده است و اگر نتواند از سیطرهی تئوریک آموزههای اروپامحور لیبرالیزم / مارکسیسم بیرون بیاید و با ااستفاده از گشایشهای تئوریک بیست، سی سال اخیر در اروپا که در واقع زمینهی رهایی از هژمونی تفکر اروپامحور را فراهم میکنند و به کمک از تاریخ و تجریه و فرهنگ و مذهب همین مردم و مردم دیگر ستمدیدهی دنیا، خودش را بازتعریف یا بازچینش یا آرتیکیولت نکند، شکست میخورد. و این همه امید و فداکاری و خون و اشک و عرقی را که به پایش ریخته شده به هدر خواهد داد.
من برای پا گذاشتن به تهران نیست که این چیزها را مینویسم. بلکه برعکس، بخاطر سیر آفاق و انفس این چند ساله و نتایج تازهای که به آنها رسیدهام است که تصمیم گرفتهام به ایران برگردم و بعد از هفت سال دوباره در غم و شادی مردم خودم شریک باشم و با توجه به چیزهایی که در این سالها آموختهام هر کاری از دستم بر میآید برای خوشحالی و موفقیت این مردم انجام دهم. من دنبال پول و مقام و شهرت نیست که میخواهم به ایران برگردم. بلکه میخواهم اگر توانی دارم برای مردمی که یکی از مهمترین انقلابهای تاریخ معاصر دنیا را با آن همه قربانی کرده است صرف کنم، نه برای این بردهخانههای سرمایهداری و هنوز استعماری اروپا و آمریکا.
اشتباه است اگر این حرفها را به نشانهی ملیگرایی ببینید. ناسیونالیست ریشه در نژادپرستی دارد و نژادپرستی هم ریشه در ذاتگرایی (اسنسیالیزم) که مادر تمام خطاهای فکری دنیا است و من هم با تمام اینها شدیدا مخالفم. دفاع من از مردم سرزمینی به اسم ایران بخطر این نیست که خودم تصادفا در همین سرزمین به دنیا آمدهام. بلکه اگر هر جای دیگر هم به دنیا آمده بودم و پی به بزرگی و یگانگی این انقلاب بینظیر میبردم هر کاری از دستم بر میآمد برای آن میکردم. از طرف دیگر، اگر روزی هم ایران به جایی برسد که ببینم کمکی از دست من برنمیآید یا از من بهتر خیلی هست که بهتر از من در همین مسیر جلو میرود، میروم سراغ کشورهای دیگر دنیا که همین مسیر استقلال و آزادی و عدالت را میروند. لبنان و ونزوئلا و بولیوی و کوبا یا هر جای دیگری که فکر کنم میتوانم فایدهای داشته باشم. حمایت و دفاع من از انقلاب ایران از روی انترناسیونالیسم است، نه ملیگرایی احمقانه و نژادپرستانهی بورژوایی که این روزها در ایران متاسفانه بین کاخنشینها مد شده است.
من نمیخواهم مخفیانه به ایران برگردم و از هیچ مجازات و برخورد قانونیای هم که قرار است با من بکنند نمیترسم و نمیخواهم فرار کنم. ولی میخواهم با بحث و گفتگو، صداقت و وفاداریام را نشان دهم.